«شاعر دقیقتر از دیگران میبیند. موشکافی او، او را به راه میاندازد. دست از شر و جنایت میکشد و به این واسطه، عقب میافتد. محروم و شکستخورده شده، دنیای زندگی را نمیپسندد. اما چون زنده است و آدم زنده، دنیایی میخواهد، آن را برای خود میسازد. دنیایی که خودش میخواهد و در خلوت خود پیدا کرده است.» این متن که بخشی از کتاب نامههای نیما یوشیج است خود گواه نگاه نیما به شعر و نقش شاعر است.
علی اسفندیاری ملقب به نیما یوشیج مردی که آزاد بود و این آزادگی را در آثار او و مسیر زندگانیاش میبینیم. رهاکردن شغل به دلیل علاقه به شعر، پیوستن به جنبش جنگل، شرکت در انقلاب مشروطه، که نشان از این دارد نیما نمیتوانست نسبت به توفانهای اجتماعی عصر خویش بیتفاوت باشد.
او با مجموعه شعر افسانه، انقلاب بزرگی در فضای راکد شعر و شاعری ایران ایجاد کرد؛ او آگاهانه کمر همت بست تا تمام پایه و اساس شعر کهن فارسی را به چالش بکشد. نیما توانست معیارهای هزارسالهی شعر فارسی را که همچون بتی، تغییرناپذیر و مقدس و ابدی مینمود، با شعرها و عقاید محکمش درهم شکند و بنیانی نو بنا کند.
نیما از نظر زبانشناسی ذوق شعری ایرانیان را تصحیح کرد و با کاربرد کلمات محلی، دایره واژگان ایرانیان را در استفاده از زبان در شعرگسترش داد. او یکی از بزرگان شعر فولکلور ایران شمرده میشود. نیما همچون استفان مالارمه نابترین معنی را به کلمات ساده بخشید. و کلمات را از مفهوم مرسوم و روزمره دور کرد و مانند مالارمه « شعر را سخنی کامل و ستایشی نسبت به نیروی اعجابانگیز کلمات تعریف کرد.»
نیما با الگو قرار دادن ورلن تخیل و خیالپردازی را در شعر زمان خودش به اوج رساند؛ به تعبیر دیگر او شعر را در خدمت تخیل و توهم گرفت نه تفکر و تعقل.
ودر آخر وقتی به وصیتنامه این شاعر در واپسین لحظات زندگیش نگاه میکنیم این جمله رو به رو می شویم: «امشب فکر میکردم با این گذران کثیف که من داشتهام - بزرگی که فقیر و ذلیل میشود - حقیقتاً جای تحسّر است» که جملاتش نشان از این اندیشه دارد که او از حصار زندگیش به تنگ آمده است و به دنبال رهایی از همه تعلقات است.
منابع: نامههای علی اسفندیاری، وبگاه رسمی استاد نیما یوشیج، سایت سیمرغ