شاهنامهی فردوسی کتابی است که مجموعهای از اسطوره، تاریخ و داستانهای پهلوانی است، فردوسی با استفاده از داستانهای کهن و ذوق و خلاقیت ذهنی خود توانست داستانهای رخداده در تاریخ را به نمایش درآورد و با استفاده از شگردهای بیانی و زبانیاش معنایی تازه به آنها ببخشد و آنها را در تاریخ و فرهنگ و متن زندگی ما نهادینه کند.
او با دمیدن روح حماسی در کالبد بیجان روایات خشک و بیروح تاریخ، افسانهها و اسطورههای نهفته در اعماق آنها را جان تازهای بخشید و اثر خود را به بزرگترین حماسة زنده و تقلیدناپذیر جهان با اثری قاطع در زبان و فرهنگ و آرمانهای ایرانی تبدیل کرده است.
داستان سیاوش یکی از مهمترین داستانهای شاهنامه است که در آن ما با انواع تقابل و تضاد روبهرو هستیم. این جدالها و کشمکشها باعث تحرک، پویایی و جذابیت داستان میشوند و ما در آن شاهد جدال شخصیتها، فرهنگها، آیینها و باورها هستیم؛ مانند تقابل بین ایران و توران، کاووس و سیاوش، سیاوش و سودابه، رستم و کاووس، رستم و سودابه، سیاوش و افراسیاب، سیاوش و گرسيوز، پاکی و ناپاکی، وفاداری و پیمانشکنی، دادوبیداد و دانایی و نادانی ...

سیاوش در این داستان اسطورهای است که نماد نجابت، زیبایی، وفاداری زهد، بندگی و دوری از هواوهوس است که، با انواع موانع بیرونی و درونی از قبیل: (سرنوشت، هوس سودابه، شعلة آتش، جنگ با توران، حسادت گرسیوز، خوی افراسیابی، سبکسری کاووس و رنج درونیِ پناه بردن به دشمن) مبارزه میکند.
وقتی ما این داستان را میخوانیم متوجه میشویم که همهی شخصیتهای داستان چه مثبت و چه منفی بهنوعی در ریختن خون او نقش داشتهاند. به طور مثال رستم سیاوش را تربیت میکند، اما از طرفی او را نسبت به کاووس و سودابه بـدگمان میکند، یا پیـران که با سیاستش، باعث پناهدادن افراسیاب به سیاوش شد و در کشتهشدن سـیاوش سـهیم میشود. یا کاووس و افراسیاب در ابتدا با سیاوش بـه نرمـی رفتار میکنند اما در ادامه تحت تأثیر سودابه و گرسيوز قرار میگیرند و همهوهمه این جریانات دستبهدست هم میدهند تا خون این دلاور بهناحق ریخته شود و امروزه از این داستان بهصورت ضربالمثل در فرهنگ ما یاد شود.
منابع: مقاله تحلیلی روانشناختی سیاسی داستان سیاوش نوشته جهانگیر صفری، ویکی شاهنامه