مردان بزرگ همواره خود را به تاریخ تحمیل میکنند و با در هم شکستن زمان و مکان جاودانه میشوند. ارنستو چهگوارا، مردی که روزگاری ژان پل سارتر از او بهعنوان «کاملترین انسان عصر ما» یاد کرده بود و فیدل کاسترو همواره حسرت میخورد که ایکاش زندگی کوتاه آن کمی بیشتر دوام مییافت تا تمام مردان و زنان کوبا را همچون خود تربیت کند، از جنس همین اسطورههای جاودانی.
زندگان داستان مینویسند و مردگان گاه خود تبدیل به داستان میشوند. چهگوارا اما در زمره مردانی بود که با عشق خود به انسانها و انسانیت مرزها و جغرافیایی محدودکننده نژادی و قومی را هزار پاره کرد و در همان حیات کوتاه خود داستانی نگاشت که در گذر دهههای پرشمار تبدیل به روایتی از مبارزه برای آزادی و آشتیناپذیری با ظلم و استبداد شد؛ داستانی که به باور گابریل گارسیا مارکز «برای نوشتن آن به هزار سال زمان و یک میلیون برگ کاغذ سفید نیاز است».
ارنستو گوارا دلا سرنا یا آنگونه که بعدها مردمان لاتین با افزودن پیشوند تحبیب او را خواندند «ارنستو چهگوارا» ، در 4 ژوئن 1928 در ایستگاه میان راهی قطاری که از «رزاریو» واقع در استان «سانتافه» راهی پایتخت بود، پا به دنیا گذاشت. سرنوشت ارنستو گویی در همان لحظه تولد رقم خورد و در تمام دوران حیات مهر آوارگی دائم و هجرت از نقطهای به نقطه دیگر بر پیشانی او حک شد و مرگش نیز پایان افسانه او نبود.
انقلابی لاتین که در سرتاسر دوران حیاتش تبدیل به نمادی از قیام در برابر استبداد و استعمار شده بود، پس از مرگ هم الهامبخش حرکتهای متعددی شد. تصاویری که هنوز هم پس از گذشت دههها در گوشه و کنار جهان، دانشگاهها و هر جایی که نشانی از آزادیخواهی در آن یافت میشود، برافراشته میشود، نشان میدهد که انقلابی لاتین هنوز زنده است. تصویری که «آلبرتو دیاز کوتییرز»، از او با کلاه برهای ستارهدار و بلوز چرمی سبز تیره ثبت کرده هنوز هم محبوبترین تصویر دنیاست و بیش از هر تصویر دیگری در طول تاریخ منتشر شده است.
چهگوارا امروزه یک برند تجاری شده و علاوه بر انتشار عکسش بروی اسکناس و سکه، در بولیوی رسماً قدیس خوانده شده و در ساحل عاج تصویرش در پشت ماشینها هنوز آزادیخواهی میکند.
بسیاری چهگوارا را به علت صداقت، جسارت و شهادتطلبیاش در راه آزادیخواهی میشناسند.
این کلمات را چهگوارا در آوریل سال ۱۹۶۷ برای نشریه ترایکانتیناتال فرستاده بود.
"نفرت بهعنوان عنصر مبارزه. نفرت بیملاحظه نسبت به دشمن میتواند انسان را فراتر از محدودیتهایش سوق دهد و او را به یک ماشین کشتار خشن و خونسرد تبدیل کند."
تلاشهای آمریکا برای خدشهدار کردن تصویر چهگوارا هم نتوانسته است تصویر مردی را که امیدوار بود مردمان جهان لذت رهایی از استعمار و استبداد را بچشند، مخدوش کند. چهگوارا فرهنگی را بنیان گذاشت که امروزه پس از گذشت دههها، بار دیگر در قاره لاتین فراگیر شده است. او اگر در دوران حیاتش نتوانست رؤیای «یک، دو، انبوهی ویتنام» را محقق کند امروزه کابوس «یک، دو، انبوهی چهگوارا» را برای آمریکاییها رقمزده است. ارنستو هنوز هم با همان موهای پریشان و درهمریخته فریاد سر میدهد: «بهپیش! پیروزی نزدیک است»
منابع: چهگوارا، چریک اسطورهای نوشته مهران قاسمی