اگر سعی کنید بزرگترین فاتحان تاریخ را به یاد بیاورید، بهاحتمال زیاد فوراً نام چنگیزخان و اسکندر مقدونی به ذهنتان میرسد. اما اگر اهل آسیای مرکزی یا فراتر از جهان اسلام باشید، بعید است از تیمورلنگ یادی نکنید. شنیدن نام تیمورلنگ برای ما یادآور قصهی او و مور در بیابان است؛ مورچهای که انگیزهای برای شروع کشور گشایهای او شد.
تیمور گورکانی که بعضاً به نام تیمورلنگ خوانده میشود، در قرن چهاردهم میلادی ادر اوج گمنامی سر برآورد و به فاتح ملتها تبدیل شد. او از سر دشمنانش منارهها ساخت و از برخی جهات شاه مقدونی و جنگجوی مغول را تحتالشعاع خود قرارداد. تیمور برخلاف اسکندر، عضو خاندان سلطنتی نبود و پیشینه خانوادگی سادهای داشت. بهعلاوه، برخلاف چنگیز، او قومی را تحت فرمان خود نداشت که بتواند آنها را به فتوحات نظامی رهنمون شود، بلکه مجبور بود از مجموعهای از اقوام و ملیتهای مختلف و اغلب سرکش، ارتشی موفق بسازد. در هنگام تولد، نام او را تیمور گذاشتند که به معنای آهن است. اما بعد از اینکه در جوانی دستوپای چپش بهشدت آسیب دید، در زبان فارسی به او لقب "لنگ" دادند. در دورانی که مهارتهای جنگی پیششرط لازم برای رسیدن به قدرت سیاسی بود، چنین معلولیت شدیدی برای بیشتر افراد ضربهای خردکننده بود. احتمالاً تیمور هم در جوانی با این ضربالمثل محلی آشنا بود که میگوید: "تنها دستی که توان نگهداشتن شمشیر دارد، میتواند کوپال حکومت را به دست گیرد". بدون شک، پیشرفت و ترقی در جهان بیرحم آن زمان بدون سرآمد بودن در مبارزه تنبهتن و تیراندازی ممکن نبود. لنگ بودن تیمور به دشمنان او از جمله امپراتوران عثمانی و حاکمان بغداد و دمشق بهانه خوبی میداده است تا به ریشخندش بگیرند. اما مسخره کردن او، از شکستدادنش در میدان جنگ آسانتر بود.
حتی ابن عرب شاه که سرسختترین منتقد تیمور است، قبول دارد که او "قدرت و شجاعت زیادی داشت" و رهبری "جسور و دلاور" بود که "ترس توأم با احترام و فرمانبری" را در دل دیگران میانداخت.
ادوارد گیبن، تاریخدان بزرگ قرن هجدهم، معتقد است نبوغ نظامی تیمور هرگز آنقدر که باید، مورد تحسین مورخان قرار نگرفته است، مینویسد: "مردمانی که از او شکست خوردند، به شکلی فرومایه و درعینحال تأثیرگذار از او انتقام گرفتند؛ با افسانههایی مملو از تهمت درباره تولد، شخصیت و حتی نام تیمور."
بااینحال، او اضافه میکند: "همین که یک دهقان توانست بر سرتاسر آسیا حکومت کند، نشاندهنده شایستگی بیشتر اوست و نه مایه تحقیرش. لنگ بودنش هم نمیتواند مایه سرزنش و ملامت باشد، مگر اینکه قرار باشد بهخاطر یک نقصعضو طبیعی و حتی شاید شرافتمندانه، خجالت بکشد." او بعد از ۳۵ سال جنگهای پیاپی، همچنان در میدان نبرد بیشکست مانده بود.
نمونههای تاریخی نادری وجود دارند که مردی توانسته باشد به این آسانی بر معلولیت جسمی خود غلبه کند، اما برای اثبات این موضوع، صدها هزار نفر از سکنه آسیا که به شکل بیرحمانهای قتلعام و سربریده شدند و به بهای جانشان این موضوع را دریافتند!
منابع: جاستین ماروزی نویسنده کتاب "تیمورلنگ: شمشیر اسلام، فاتح جهان" است.