مولانا را میتوان عاشقترین شاعر جهان نامید و شاعر ترین عاشق جهان نیز. مولانا با دایره واژگانی عظیم و قدرت بینظیر در تعبیرسازی در سرتاسر آثار خویش و استفاده از تماثیلی چون می و باده و... به دنبال آن است که این شور را در درون همگان زنده کند.
شاخصترین عشقی که مولانا در سرودههایش به آن پرداخته و آن را موردتوجه قرار داده است؛ عشق آدمی به خداوند است، عشقی حقیقی و روحانی که همواره انسان و حقیقت وجودی انسان با آن همراهی دارد. زیرا از نگاه او انسان، دلداده و عاشق پروردگار است و همیشه در پی آن است که همراه او شود و شاخص ترین وسیله هم نوا با وی در شعر هایش، ساز نی می باشد که هم چون انیسی، مونس قلب گرفتار عشقش شده است.
مولانا عاشق و عارفی راستین است. این عارف عاشق و رهاشده از هر قیدوبند؛ جهان هستی را هم تجلّی عشق میداند. مولانا به ارزشهای ماندگار توجّه دارد و ارزش ماندگار نیز در نظر او وصال به محبوب حقیقی است و او به سبب سوز عشقی که در دل دارد پلّه پلّه مقامات تتبّل تا فنا را پشت سر میگزارد، تا به ملاقات معشوق حقیقی نایل آید، عشق و شیدایی آئین او ست و مولانا به هیچ آئینی تا بدین غایت پایبند نیست، بنا بر گفته خودش عشق همه چیزش را تاراج کرده و خود باقیمانده است.
ما اشعار عاشقانه او را را در بسیاری از ترانههای زیبا و دلنشین شنیدهایم و با یکی از معروفترین اشعار او این سخن را به پایان میبریم:
حیلت رها کن عاشقــا دیوانه شو دیوانه شو
و انـدر دل آتش درآ، پــــروانـه شــو پروانــــه شو
هــم خــویش را بیگـــانه کن هم خانه را ویرانه کن
و آنگه بیا با عاشقان همخانـه شـو همخانه شــو
رو سینــه را چـون سینهها، هفت آب شو از کینهها
و آنگـــه شراب عشــق را پیمانـه شــــو پیمانـه شـو
باید کـــه جملــه جــان شــوی تا لایق جانان شوی
گـــر ســوی مستــان میروی؛ مستانه شـــو مستانه شو…
منابع: تجلی عشق در اشعار مولوی نویسنده پوران شجاعی