قهرمانان داستانهای «شاهنامه» فردوسی، بخصوص پهلوانان، دارای خصال و ویژگیهای اخلاقی خاصی قابل تمجید و ارزشمندی هستند. از میان این پهلوانان رستم از همه نامآورتر است و پس از او گودرز، گیو، بیژن، رهام و طوس از نگاه فردوسی از ویژگیهای بارزی برخوردارند.
پهلوانان شاهنامه با همهی زور و قدرت و محبوبیتی که دارند اما هرگز مدعی تاجوتخت نیستند، بلکه همیشه حامی شاهان بودهاند و همین حامیان تاجوتخت، در مواقعی که شاهان دچار گمراهی و اشتباه میشوند آنها را تنها میگذارند و حمایت خود را از آنها دریغ میکنند؛ شاهان نیز که میدانند، بدون پهلوانان، تاج و تختشان دوام و بقایی ندارد، میکوشند تا رضایت خاطر آنها را جلب کنند و با آنها همراه و هم داستان گردند.
در میان داستانهای شاهنامه، بهجز رستم، جهانپهلوان نامدار ایرانی، پهلوان دلاور دیگری را مییابیم که نام او گودرز است و از زمان کیکاووس در شاهنامه ظاهر میشود و تا پایان داستان کیخسرو، همهجا ذکر بیباکیها، پایداریها و جوانمردیهای او آمده است، اما پس از بر تخت نشستن لهراسب به ناگاه، دیگر جای او را در صحنهی رزمها و بزمهای شاهان ایرانی خالی میبینیم.
درباره این پهلوان و زندگی او و نیز آمیختگی داستان زندگیاش با تاریخ، بعضی بر این عقیدهاند که گودرز در حقیقت نام یکی از
شاهان اشکانی است که رومیان نام او را گوترزس و نام پدرش را گئو ثبت کردهاند و بنا به روایت فردوسی در شاهنامه،در عهد کیان خاندان گودرز (گودرزیان) پس از خاندان سام از اهمیت خاص برخوردار بوده است.
فرزندان و نوادگان او هفتاد و هشت تن بودند که هفتاد نفر آنها را در جنگهایی که برای کینخواهی سیاوش بود از دست داد و هشتتای دیگر نیز پس از پایان این جنگها بهگونهای دیگر از میان رفتند. این خاندان که درفش کاویان را محافظت میکردند و پسر گودرز گیو که دلاورترین فرد این خانواده، داماد رستم بود و از ازدواج او گشسببسوار بیژن به دنیا آمد.
گودرز و بیژن و گیو، هر سه از شاهان عهد اشکانی بودند که بر اثر شجاعت و دلاوری بینظیر، نام آنان بهتدریج به داستانهای ملی ایران راه یافت و در شمار پهلوانان ملی ایران جاودانه شدند.
منابع: کریستین سن آرتور، کیانیان،ترجمهء ذبیح اللّه صفا، فرهنگنامه ی شاهنامه در ایران