او در روستای عبدلآباد به دنیا آمد و چند سال بعد به همراه خانوادهاش به بیرجند کوچ کرد و آنجا نقطه شروعی برای کشف استعداد این شاعر بداههپرداز شد. ابراهیم صهبا در نوجوانی ذوق شعریاش را کشف کرد که مربوط به سالهای اول دبیرستانش میشود. خودش اینطور میگوید: "تازه صفحهی یکی از آهنگهای کلنل وزیری به بیرجند رسیده بود و من با شنیدن آن طبع شعرم گل کرد و سرودی روی آن گذاشتم. شاگردان مدرسه این سرود را دستهجمعی اجرا کردند و من مورد تشویق گرفتم. از طرف مدیر مدرسه دو جلد کتاب مجمعالفصاحه را در حضور دانشآموزان به من جایزه دادند که بسیار لذتبخش بود." در اوایل دهه ی چهل بود که نام او به عنوان شاعری که فی البداهه می تواند شعر بگوید ورد زبان ها شد. شاعری که نوع شعراو به سبک قدیم بود ؛ اولین بار همکاری خود را با مطبوعات با سرودن اشعاری با نامهای مستعار شیخ سرنا و ابرام سرپا در روزنامهی فکاهی بابا شمل شروع کرد و در همین روزنامه بود که با شاعرانی چون رهی معیری و گلچین معانی از آشنا گشت و مناظراتی بین آنها شکل گرفت.در طول سالیان بعد اشعارش در روزنامه های آزادی، آفتاب شرق، خراسان، شرزه، تهران مصوّر، اطلاعات هفتگی، روشنفکر، خواندنیها و امید ایران نیز منتشر شد.اشعاری که علاوه بر شیرینی و لطافت با زبان طنز جریانات سیاسی و اجتماعی روز را به انتقاد میگرفت.
انتخاب نام «دفتر صهبا» برای مجموعه اشعارش هم حکایت جالبی دارد. صهبا میگوید: «از دوستان عزیز شاعرم از قبیل سیمین بهبهانی، فریدون مشیری، ابوالقاسم حالت و حسین شاهزیدی مشورت گرفتم. یکی از آنها به مناسبت این شعر شورانگیز حافظ شیراز را بهخاطر آورد که بسیار مناسب حال بود:
"سالها دفتر ما در گرو صهبا بود رونق میکده از درس و دعای ما بود"
سایرین بالاتفاق این شعر را الهامی از منبع فیاض خواجه دانسته نام «دفتر صهبا» را بر آن گذاشتند »
به طبع بداههگویی و طنزپردازی که او داشت؛ او را به مراسمات دولتی دعوت میکردند و همین دعوتها باعث میشد تا شاعران نوپرداز و نوگرا آن زمان از او دوری کنند. او برای هر رویدادی شعر میگفت و همین امر باعث خشم شاعرانی میشد که عقیده داشتند نباید برای همهکس و هر رویدادی شعر گفت اما او عقیده داشت؛ شاعر باید شاعر زمان خود باشد و نه شاعر گذشته و آینده و میگفت: «به عقیدۀ من شاعر باید شاعر زمان خود باشد. اگر سرایندهای طوطیوار آنچه را که استادان سخن گفتهاند کموبیش تکرار کند و از سیر زمان خود غافل باشد راه صوابی نپیموده است چه نیازی به این تقلید میباشد؟»
اگر که شعر نو اشعار سست و بیمعنی است
هزار خجلتم از شعر و از سخن باشد
الا که شعر مرا شعر کهنه میخوانی
چرا کلام تو تقلید شعر من باشد
منبع: ابراهیم صهبا؛ شاعری در محاق فراموشی