اگر میخواهید مؤمن باشید رازدار باشید، یکی از مهمترین اصلها در زندگی هرکس رازداری است و هرزمان که فردی سخنی درباره زندگیاش به ما میزند این سخن را نزد ما به امانت میگذارد بنابراین ما باید امانتدار خوبی باشیم و علاوه بر این که باید رازدار دیگران بود بهتر است که راز خود را نیز در دل نهان داریم زیرا چگونه میتوانیم باور کنیم دیگری راز ما را نگهداری خواهد کرد درصورتیکه خودمان از نگهداریاش عاجز بودهایم؟ افشای اسرار، نشانه ضعف نفس و سستی اراده است. حفظ اسرار را باید از خدا آموخت. خداوند پیش از هرکس، از اعمال و حالات و رفتار و عیوب و گناهان بندگانش باخبر است اما با این حال آنها را فاش نمیکند.
افلاطون فیلسوف معروف یونانی در مورد رازداری چنین میگوید: هر چیزی را که نگهبان بیشتر بود استوارتر گردد، مگر راز که نگهدار آن هرچه زیادتر باشد آشکارتر گردد.
گفتهاند: غلامی طبق سرپوشیدهای بر سر داشت و خاموش و بیصدا در راهی میرفت. یکی از افراد، در راه به او برخورد و پرسید: در این طبق چیست؟ غلام چیزی نگفت. آن شخص به اصرار پرسید تا بداند زیر آن سرپوش که روی طبق کشیدهاند چیست؟ غلام گفت: فلانی! اگر قرار بود که همه افراد بدانند در طبق چیست، دیگر سرپوش روی آن نمیکشیدند!
همچنین سخنان بسیار زیادی در مورد رازداری از پیامبر و ائمه معصومین وجود دارد که نمونه ای از آن سخن زیبای امام علی (ع) است که می فرماید: راز تو دربند توست اگر آن را فاش کنی تو دربند آن خواهی شد.
رازهای درونی افراد نیز همینگونه است. اگر آن را به این و آن بگویید، دیگر راز مجسوب نمی شوند.
نمونه ای از غزلیات سعدی که با مضمون رازداری سروده است:
خامشى به که ضمیر دل خویش.
به کسى گویى و گویى که: مگوى.
اى سلیم! آب ز سرچشمه ببند.
که چو پر شد، نتوان بستن جوی
منبع: نهجالبلاغه/ثقلین/غزلیات سعدی