بازنویسی کلیله و دمنه به قلم حسین واعظ کاشفی است. این کتاب در چهارده فصل، به سفارش امیر نظامالدین شیخ احمد سهیلی نوشته و به او نیز تقدیم شدهاست. هدف از بازنویسی، بهروزآوری زبان کلیله و دمنه بود. انوار سهیلی مشهورترین ترجمهٔ کلیله و دمنه به فارسی در میان فارسیزبانان هند و یکی از مشهورترین کتابهای نثر فارسی در آن دیار بود.
نثر و سبک
کمتر پژوهشگری است که دربارهٔ انوار سهیلی اظهار نظر نکرده باشد. برخی آن را در اوج حُسن دیدهاند و برخی در قعر ابتذال. اکثر پژوهشگران معاصر ایرانی بر این کتاب خرده گرفتهاند. اولین خاورشناسان غربی نیز با اینان همنظر بودند. ادوارد براون با اشاراتی تحقیرآمیز بهتندی از آن انتقاد کرده بود: «در کل، پر از مبالغههای محال، کلمههای قلنبه سلنبه، القاب دراز و بیهوده، قیاسهای دور از ذهن، و گزافهگوییهای پرطمطراق است. نمونهٔ اعلای سبک بیمایهٔ نویسندگان متکلفی است که طی سدههای نهم و دهم هجری در خراسان و ماوراءالنهر زیر پر و بال تیموریان رشد کردند». آرتور آربری گفته بود: «اگر روی آوردن به این کتاب را به ذوق پستیگرفتهٔ ایرانی نسبت دهیم سخنی درستتر بر زبان راندهایم، زیرا سبک کاشفی بیهیچ اشتباه نشانی از انحطاط زیباشناختی بر پیشانی دارد». یان ریپکا نیز انوار سهیلی را ترجمهای دوباره با «سرهمبندی کردن و آبوتاب دادن و لفاظیهای بیمعنی» دانسته بود.
از سوی دیگر، کریستین فن رویمبکه، استاد فارسی و عربی دانشگاه کیمبریج، با اشاره به انواع و اقسام استعارههای بهکاررفته در نثر کاشفی، آن را در اوج زیبایی و فصاحت میبیند و عیبجویان و منتقدان را به بیحوصلگی و داشتن رویکردی اشتباه در نحوهٔ مطالعهٔ این «شاهکار» متهم میکند. او با قبول تصنع و سنگینی نثر کاشفی که موجب «سوءهاضمه» برای تازهکاران میشود، از عیبجویان میخواهد این اثر کلاسیک را با نثرهای شستهرفتهٔ امروزی مقایسه نکنند.
جواد عباسی، مصحح جواهر التفسیر، علت خردهگیری پژوهشگران معاصر ایرانی در آغاز قرن چهاردهم خورشیدی را رشد آنان در بستر ادبی سبک بازگشت میداند. آنان بهوضوح مخالف سبک هندی بودند و جلوههایی از سبک هندی نیز در نثر کاشفی، از جمله انوار سهیلی، پیداست. به اعتقاد عباسی، سبکهای ادبی را باید در مکان و زمان خود بررسی کرد، نه با معیارهای زیباشناختی مناطق و اعصاری دیگر. او برخی از معیارهای زیباشناختی را ثابت و برخی دیگر را نسبی میداند و بر این باور است که نباید با معیارهای نسبی، آثار ادبی همهٔ اعصار را ارزیابی کرد. عباسی برای ارج نهادن به ارزش ادبی انوار سهیلی همین را بس میداند که این کتاب از زمان تألیف تا تقریباً چهار قرن پس از آن از بهترین آثار منثور فارسی در هند بودهاست و حتی هنوز هم در زمرهٔ آثار برجستهٔ فارسی در آن سرزمین قرار دارد. به گفتهٔ عباسی یکی از دلایل مؤثر در عقب ماندن انوار سهیلی نسبت به کلیله و دمنهٔ بهرامشاهی نزد ایرانیان، رواج شایعهٔ نامیمون بودن آن بود بگونهای که کمتر کسی از میان ایرانیان حاضر بود کتاب را تهیه کند یا در خانه نگه دارد.
به گفتهٔ عباس امانت تا پیش از قرن بیستم میلادی انوار سهیلی احتمالاً پس ازگلستان سعدی در جایگاه دوم پرخوانندهترین آثار منثور به زبان فارسی بود.