همه ما میدانیم که فلسفه برای درک بهتر نظام هستی بر پایة چیزهایی که میبینیم و تفکراتی که از آنها داریم میباشد حکمت ارسطویی جزئی از این فلسفه است که از
آموزههای ارسطو الهام گرفته و به آن فلسفه مشا گفته میشود با این مضمون که همه چیز بر اساس برهان و استدلال امکانپذیر است ینی اگر جویای علت و شناخت چیزی هستید حتی اگر نتوانید به علت واقعی آن پی ببرید بر اساس استدلال باید بکوشید تا دست یافتنی ترین و آسانترین راه حل هر مسئلهای را بیان کنید.
اگر شما طرفدار مشاء باشید به قدرت جاذبه زمین کاری ندارید و نظرتان در مورد سنگی که روی زمین افتاده این گونه است که فکر میکنید سنگ مایل است در مکان طبیعی خودش، زمین قرار بگیرد یعنی مشائیون به سنگ جان میدهند که هرجا دوست دارد قرار بگیرد و به تعبیر خودشان یک حرکت طبیعی محسوب میشود.
یا اینکه باور ما بر این است که به علت جاذبهای که در زمین وجود دارد هوا را دور خودش نگه میدارد که اگر این چنین نبود هوا میرفت و در فضا پراکنده میشد ولی بر اساس تفکرات مشاء وجود هوا در دور زمین به این علت است که هوا دوست دارد آنجا قرار بگیرد یا اصلاً جای دیگری وجود ندارد که برود و در مکان طبیعی خودش قرار گرفته است.
علت نامگذاری مشا در حکمت ارسطویی را برخی عادت ویژه ارسطو در تدریس ذکر کردهاند که به هنگام تدریس فلسفه قدم میزد برخی نیز علت آن را این دانستند که چون عقل و اندیشه این فلاسفه پیوسته در مشی و حرکت بوده فلسفه آنان به فلسفه مشاء مشهور شده است؛ چرا که حقیقت فکر همان حرکت به سوی مقدمات و از مقدمات به سوی نتایج است.
حال که با فلسفه ارسطویی و مشا آشنا شدیم خوب است که بدانیم فلسفه دیگری به نام فلسفه افلاطونی یا اشراقی وجود دارد که علاوه بر استدلال، کشف و شهود نیز لازم است.
تقسیم فلسفه به مشائی و اشراقی در عین اینکه یکی از تقسیمات فلسفه اسلامی است. در حقیقت پیروان ارسطو عموماً مشائی و پیروان افلاطون اشراقی نامیده میشوند. در میان فلاسفه اسلامی کندی، فارابی، ابنسینا، خواجهنصیر طوسی و ابن رشد اندلسی از بزرگان فلسفه مشائی شمرده میشوند. در جهان اسلام فلسفه مشاء با نام ابنسینا شناخته و آموزشداده میشود.
منبع: ویکی پدیا