ایرج قادری کارگردان و بازیگری که شاید از او بتوان سطرها نوشت و خسته نشد. او یکی از قدیمی ترین های سینمای ایران بود و از خود آثار برجسته ی زیادی به جای گذاشته است. یکی از فیلم ها و آثار او دادا میباشد که هنوز هم بعد از گذشت نزدیک به چهل سال جذابیت بسیاری برای بینندگان خود دارد.
به راستی چقدر خوب است که آثاری ساخته می شوند و بحران ها و مسائل روز را به چالش می کشند.هنر واقعا از همه نوعش انسان را به تفکری عمیق وا میدارد و گاه مانند سیر ترشی هفت ساله می ماند که هر چه ازو بگذرد جا افتاده تر و خوشمزه تر می شود. برای هنر هم همینگونه است برخی آثار به گونه ای هستند که با مرور زمان لایه های عمیقشان بیشتر پدیدار می شود و درک هنرمندان از زندگی و مسائلی که با آن ها سر و کله می زدند از جهات مختلف به ما نشان میدهد. جهاتی که شاید ما هرگز بدون آن ها به فهم و درک درست نمی رسیدیم.
سینمای ایران هم با وجود افرادی مثل ایرج قادری رنگ و رویی دیگر گرفت. او کارنامه هنری پرو پیمونی از کارگردانی ها و تهیه کنندگی هایش برایمان به یادگار گذاشته. عمده فیلم های وی مضمون اجتماعی و گاها عاشقانه ای دارد که هر کام حال و هوای ویژه ای را تداعی می کند.
او قبل از انقلاب با هنرمندان بزرگی چون ناصر ملک مطیعی ، پوری بنایی، سعید راد ، حمیده خیرآبادی , مهدی فخیم زاده و .... هم بازی بوده. همچنین او ٤٠ فیلم را کارگردانی کرد که ٢٦ تا از آنها مربوط به سال های قبل از انقلاب و ١٤ تای بعدی مربوط به سال های پس از انقلاب می شوند، علاوه بر کارگردانی او در بسیاری از این فیلم ها بازی هم کرد.
زمانی که سینمای بعد از انقلاب در سکوت و خاموشی به سر میبرد او با فیلم میخواهم زنده بمانم هیاهو و جان دوباره ای به آن بخشید ومردم را به سینماها کشاند.
آخرین کار او در سال 1389 به نام شبکه روی پرده سینما رفت و کارنامه هنری او را بست. وی در سال 1391 بر اثر ابتلا به سرطان ریه درگذشت و در قطعه هنرمندان به خاک سپرده شد. و ما را با آثار کوچه و بازاری و صمیمی اش تنها گذاشت. روحش شاد و یادش گرامی باد