بسیاری از آثار هنری موفق در جهان از یک قصه یا یک روایت الهام گرفتهاند؛ و باعث خلق یک اثر هنری نمایشی جاودانه در تاریخ گشتهاند. یکی از این آثار شاخص کتاب کارمن نوشته پروسه پر مریمه است که به علت موضوع بینظیر، ساختار قوی و شکلگیری جانبخشی موزون و هماهنگ شخصیتهایش در فضای داستانیاش؛ جانمایه خلق آثار شگفتانگیز بسیاری در تئاتر، نمایش عروسکی، موسیقی، اپرا، باله و سینما بوده است. یکی از این آثار بینظیر اپرای کارمن از ژرژ بیزه؛ یکی از محبوبترین اپراهای جهان است که در تاریخ موسیقی جاودانه گشته است.داستان کارمن که ژرژ بیزه آن را به زبان موسیقی تبدیل کرده نکات مشترک بسیاری با محیط، فضا و احساسات توصیف شده در رمان کارمن توسط مریمه دارد و نویسندگان اشعار این اپرا از آن الهام گرفتهاند که در این اپرا لوییز لیما نقش دون خوزه را ایفا میکند و ماریا اِوینگ چهرهی اصیل و شهوتانگیز کارمن را نمایان میکند.
داستان کارمن در اسپانیا اتفاق میافتد. جایی که کارمن کولی زیبا با خلقوخویی آتشین با عشقی رها از هر بند و قانونی؛ سربازی ناپخته را به نام دون خوزه عاشق خود میکند.
داستان تا آنجا پیش میرود که رابطه آنها با یکدیگر باعث برهمخوردن ارتباط عاطفی سرباز با عشق پیشین خود میکاییلا و شورش او علیه فرمانده اش زونیگا تا پیوستنش به گروهی قاچاقچی میشود. کارمن که به بیوفایی زبانزد خاص و عام بوده بعد از مدت کوتاهی دلباختهی گاوبازی به نام اسکامیلو میشود و دون خوزه در آخر از روی حسادت او را به قتل میرساند.
مریمه کارمن را در کتاب خود این گونه توصیف میکند:
” سه سیاهی در او وجود دارد: چشمهایش ، ابروانش و مژگانش
و سه سپیدی : رنگ پوستش، دندان هایش و کف دستانش
و سه صورتی: لبانش، گونههایش و ناخنهایش.”
در داستان کارمن، چه در قالب رمان و چه اپرا، فلسفهای که مطرح است انسان بودن و آزادیست که به رخداد اصلی داستان مبدل میشود؛ آزادی بهعنوان سرنوشتی که تراژدی و مرگ میآفریند و این سرنوشت کارمن را به این درجه از درک میرساند که زندگیکردن به شیوهای که او خواستار آن است به معنی پذیرش تقدیر است، بنابراین او مرگش را بدون هرگونه شکایتی میپذیرد زیرا میداند که با مرگ آزاد میشود.