ویکتور هوگو، شاعر و نویسندهی بزرگ فرانسوی قرن نوزدهم است که در طول زندگی خود، شاهکارهایی بیمانند در صحنهی ادبیات فرانسه از خود به جا گذاشت. در زادگاهش فرانسه او را به خاطر اشعارش دوست دارند، اما ما او را به عنوان یکی از بزرگترین نویسندگان رمان می شناسیم، کسی که با خلق کتابهای درخشانی چون بینوایان و گوژپشت نتردام، نام خود را در عالم ادبیات جاودانه ساخته است.
ویکتور هوگو تنها به خاطر اثار درخشانش در ادبیات فرانسه مشهور نیست، بلکه او امروزه به عنوان سیاست مداری که به تشکیل و نگهداری جمهوری سوم و دموکراسی در فرانسه کمک کرد و فردی که خواستار تحصیلات همگانی، لغو بردگی، لغو مجازات اعدام و فقرزدایی بود در کشورش و دنیا نیز مورد ستایش قرار گرفته است.
مشهورترین رمان هوگو بینوایان نام دارد که او در قالب آن به نوعی را انقلاب فرانسه را نشان میدهد.این کتاب عظیم و قطور، داستان روایت زندگی طیفهای گوناگونی از اقشار اجتماعی و شخصیتهایی متفاوت در فرانسهی است و آنچه این کتاب را اینچنین ماندگار کرده، عمق فکر و تخیل نویسنده است؛ این اثر آینهی تمام نمای فرانسهی قرن نوزدهم است. هوگو در این کتاب به مسائلی بسیار متنوع، از فقر و شرایط دشوار زندگی طبقات محروم گرفته، تا ماهیت قانون و رابطهی مذهب با سایر نهادهای اجتماعی، و حتی بسیاری از مسائل و عواطف شخصی نظیر عشق و خشم و غرور پرداخته و در رمان خود از آنها سخن گفته است.
او در تمام آثارش به نوعی بازگو کننده تاریخ فرانسه است؛ و در دل شخصیت ها و اتفاقات کتابش فرهنگ وهنر، اندیشههای سیاسی و عقاید رایج در زمان حیاتش جاریست. او در کتاب مردی که میخندد خطابه ای بی نظیر به یادگار گذاشته است:
«اى قدرتمندان احمق، دیدگان خود را بگشایید. من مجسم کنندهی همه چیزم، کشیشان، اشراف، شاهزادگان! به هوش باشید. مردم به ظاهر خندانند و باطناً رنج میبرند، من سمبول مردم هستم، ولى به شما میگویم که مردم به خود میآیند، انتها شروع میشود. شفق خونین صبح میدمید. این است معناى خندهی من. اینک شما بر خنده من بخندید.»
منابع: طاقچه، کتابراه