نیکلای واسیلویچ گوگول بهعنوان یکی از نویسندگان معروف و موفق روس است که به نوعی او را آینه تمام نما روسی مینامند او که بنیانگذار سبک رئالیسم انتقادی بود؛ با خلق شخصیتهای طبیعی و باورپذیر و وصف دقیق صحنهها با لحن گزنده و تندش به اصلاح مشکلات عیان و پررنگ جامعه زمان خودش پرداخت .
استعداد نویسندگی او در دبیرستان شکوفا شد و همین جا بود که برای اولین بار دست به قلم شد. او سالها رؤیای دیدار پیر مراد خود پوشکین را در سر داشت سرانجام در سال ۱۸۳۰ با او ملاقات کرد و از همان جا به محافل ادبی راه پیدا کرد. در سال ۱۸۳۵ چهار عنوان کتاب از گوگول منتشر شد که باعث شد او را به عنوان هوشیارترین و ماهرترین داستاننویس روسیه معرفی کنند.
گوگول در ۱۸۳۶ میلادی همزمان با نوشتن «داستانهای پترزبورگی» مانند داستانهای دماغ، پرتره، کالسکه، بلوار نفسکی، یادداشتهای یک دیوانه و شنل، مشغول نوشتن نمایشنامه «بازرس» شد که در همان سال روی صحنه رفت و خود درباره کتاب بازرسش چنین گفته است: «من در بازرس، عزمم را جزم کردم تا تمام پلشتیهای روسیه را در تودهای گرد آورم و یکباره همه شان را به تمسخر بگیرم.»
بسياري از آثار گوگول، شاهكارهاي ادبيات روسيه و اروپا به شمار ميرود كه نفوس مرده، بازرس، شِنِل، تصوير، راهزنان و افسانهها و... از آن جملهاند
داستایوفسکی، چخوف و تولستوی تا تورگنیف و نکرسوف همه خود را شاگردان مکتب گوگول میدانستند. حکومت گوگول تنها بر ذهن و قلب مردم روسیه نبود، بلکه داستان «دماغ» او تاثیر زیادی در شکلگیری «مسخ» کافکا داشته و شیوه نمایشنامههای مردمی و انتقادیش الگوی برشت بوده است، حتی آندره ژید هم در اسلوب ناتورالیستیاش وامدار و مدیون گوگول واقع شده است.
و این جملهی تورگنیف خود گویای دامنه تاثیر گذاری گوگول بر ادبیات داستانی روسیه است: « ما همه از زیر شنل گوگول بیرون آمدهایم. »
گوگول در سال های آخر عمرش به ناراحتي فكري و افسردگي دچار شد و بسياري از آثار خود را چند روز قبل از مرگش از بين برد.
منبع:سایت ایسنا