امروزه در هرکجای این دنیا که جنگی اتفاق میافتد مظلومترین قربانیان این خشونت در کنار زن ها کودکان بیدفاع شاید سربازانی باشند که بهاجبار یا برای دفاع از ناموس خاک یا هر مفهومی قربانی این راه میگردند.
سربازان بی درجه یا به عنوانی تابنی قربانی سیاست، قدرتطلبی و سلطهجویی افرادی میشوند که در گوشهای خارج از گودنشسته و فقط به فکر سرمایه و منفعت خویشاند و جیبهایشان روزبهروز پرتر از میگردد.
امروزه که جنگ کل جهان ما را فراگرفته و به داستان پرتکرار در روزهای ما تبدیل گشته، سؤال اینجاست مگر نه اینکه همهی ما همنوعیم و بر سر مقر صلح جهانی این جمله نقش نبسته که «بنیآدم اعضای یک پیکرند ...» پس آتش اینهمه کینه توزی و نفرت از کجا میآید ؟
واقعیت تلخ این است که تاریخ جهان بیشتر از صلح، جنگ را آزموده و جهان از دیرباز مالامال از جنگ بوده است.
شاید انسان از همان ابتدا که پای در این گیتی نهاد آغازگر این مفهوم شد و بشر از اولین روزهای حیات خود در روی زمین برای ارضای حسِ تملک خواهی خود جنگهای زیادی را بنیان گذاشته است و ما از نسل همان فرزندان آدمیم، هابیل و قابیلهایی که بهخاطر حسد، کینه و طمع یکدیگر را قربانی میکنیم و سعی میکنیم آن را با مفاهیمی چون غرور پیشرفت توسعه موجه کنیم.
امروز اینکه در این دنیا تنها یک روز را بدون جنگ و آشوب بگذرانیم تبدیل به یک آرمان دستنیافتنی گشته و نکته طنزآمیزش اینجاست که کسانی بیانیههای صلح را تدوین میکنند که بیشتر از همه خوی جنگافروزی دارند. آنها در حالی برای صلح هالهای مقدس میسازند که در انبارهای تسلیحاتیشان هزاران سلاح برای کشتار مردم سرزمینهای دیگر فراهم آوردهاند.
آیا صلح سربازی فراری است
که پشت تپهای ازگلها نشسته
با قمقمهاش از باران
... حرف میزند
پ.ن: این متن منبع خاصی ندارد و بیشتر دل نوشته میباشد!