در سال ۱۵۲۴، فاتح اسپانیایی، فرانسیسکو هرناندز دو کوردوبو «پایهگذار نیکاراگوئه» (نیکاراگوا) نخستین اقامتگاههای اسپانیایی، از جمله دو شهر اصلی نیکاراگوئه را تأسیس کرد: گراندا نیکاراگوئه در نزدیکی دریاچهٔ نیکاراگوئه و لئون نیکاراگوئه در شرق دریاچهٔ ماناگوآ. نیکاراگوئه که در دههٔ ۲۰ قرن ۱۶ به عنوان مستعمرهٔ اسپانیا پادشاهی گوآتمالا محسوب میشد، تبدیل به بخشی از امپراتوری مکزیک شد و پس از آن در ۱۸۲۱ به عنوان بخشی از ایالتهای متحدهٔ آمریکای مرکزی کسب استقلال کرد و در سال ۱۸۳۸ به عنوان یک جمهوری مستقل حق حیات به دست آورد. ساحل ماسکیتو، واقع در منطقهٔ بلوفیلدز در اقیانوس اطلس مورد ادعای پادشاهی بریتانیای کبیر و ایرلند به عنوان کشور تحتالحمایه از ۱۶۵۵ تا ۱۸۵۰ قرار داشت. در سال ۱۸۵۹ این منطقه به هندوراس واگذار شد و یک سال پس از آن به نیکاراگوئه محول شد. تمام این حوادث در حالی رخ داد که منطقهٔ مزبور تا سال ۱۸۹۴ به عنوان موجودیتی مستقل و خودمختار شناخته میشد.
قسمت اعظمی از سیاست اولیهٔ نیکاراگوئه را پس از کسب استقلال درگیری و رقابت بین نخبههای لیبرال لئون و نخبههای محافظهکار گرانادا تشکیل میدادهاست. این رقابت و درگیری هر از گاهی به جنگ داخلی نیز کشده میشد. یک ماجراجوی اهل ایالات متحده به نام «سرباز» ویلیام واکر، که در ابتدا لیبرالها در سال ۱۸۸۵ از او دعوت به عمل آورده بودند تا در مبارزاتشان ضد محافظهکاران به صف آنها بپیوندد، در جنگ لیبرالها به قدری آسان و راحت پیروز شد که سهلترین پیروزی او در جنگ در طول عمرش محسوب میشد. در نتیجه، او از این موقعیت برخوردار شد که حکومت کشور را به دست گیرد. واکر در سال ۱۸۵۶ با هدف ایجاد حکومتی که دستنشاندهٔ ایالات متحده باشد، بر مسند ریاست جمهوری این کشور تکیه زد. بسیاری از کشورهای آمریکای مرکزی با توجه به هراسی که از طرح و نقشهٔ واکر برای گسترش قلمروش داشتند، در سال ۱۸۵۷ با هم متحد شدند تا او را از نیکاراگوئه بیرون کنند. در عین حال، این کشورهای متحد، تحت حمایت یکی از صاحبان صنایع آمریکایی «کورنلیس واندربیلت» قرار داشتند که پیشتر از واکر در نیکاراگوئه پشتیبانی کرده بود. والکر در ۱۲ سپتامبر ۱۸۶۰ در منطقهٔ همجوار؛ یعنی هندوراس اعدام شد. پس از آن، حکومت محافظهکاری به مدت سه دهه بر منطقه حاکم بود.
خوزه سانتوز زلایا با استفاده از اختلاف نظری که بین دستههای مختلف محافظهکار وجود داشت، شورش لیبرالی ضد حکومت به راه انداخت که موجب به قدرت رسیدن او در سال ۱۸۹۳ شد. زلایا سر انجام در سال ۱۸۹۴ به درگیری و اختلاف چندین و چند ساله نیکاراگوئه با بریتانیای کبیر بر سر ساحل اطلس خاتمه بخشید و ساحل ماسکیتو را بار دیگر به نیکاراگوئه ملحق کرد.
نیکاراگوئه در جریان «جنگ جهانی دوم» کمکهایی کرد و نخستین کشوری بود که منشور سازمان ملل را تأیید کرد.
نیکاراگوئه بسیار شاهد مداخلهٔ خارجیها بوده و برای مدت زیادی متحمل دیکتاتوری نظامی شدهاست، که طولانیترین آن مربوط میشود به حکومت خانوادهٔ «سوموزا» که تا اواخر قرن ۲۰ ادامه داشت. خانواده سوموزا در نتیجهٔ یک پیمانی که توسط ایالات متحده در سال ۱۹۲۷ طراحی شده بود به قدرت دست یافتند. در این پیمان مقرر شده بود که باید به جای ارتشهای کوچک جداگانه که برای مدت زیادی کشور را تحت کنترل خود داشتهاند، گارد ملی تشکیل شود «نیاز به ذکر نقل قول». تنها ژنرال نیکاراگوئهای که از امضای این پیمان، «ال تراتادو دل اسپینو نگرو» سر باز زد «آگوستو سزار ساندینو» بود که به مناطق کوهستانی شمالی گریخت و در آنجا به مدت ۵ سال بر ضد نیروهای ایالات متحده به مبارزه پرداخت.
نیروهای ایالات متحده سرانجام با مبارزان ساندینیستا سازش و توافق کردند. نیروهای مذکور منطقه را ترک کردند و کشور تحت کنترل «خوآن باتیستا ساکاسا» افتاد. یک گارد ملی که توسط «آناستاسیو سوموزا گارسیا» از ایالات متحده فارغالتحصیل شده بود، تأسیس شد و در سازمان جدیدی که ایجاد شده بود، بالاترین موقعیت را به دست آورد.
سوموزا با استفاده از موقعیت خود در گارد ملی، حکومت کشور را به چنگ آورد. سوموزا که از مخالفتهای مسلحانه ساندینو هراس داشت، او را به برگزاری نشستی در ماناگوآ دعوت کرد که در آنجا ساندینو در فوریهٔ ۱۹۳۴ توسط گارد ملی ترور شد. سوموزا کنترل کشور را بهطور کامل در دست داشت و هرگونه مقاومت مسلحانه احتمالی را سرکوب کرده بود. در مقام انتقام از ترور ساندینو، ریگوبرتو لوپز پرز، شاعر نیکاراگوئهای در سال ۱۹۵۶ سوموزا را ترور کرد. ‹‹لوئیز سوموزا دبایلا››، فرزند ارشد دیکتاتور درگذشته، رسماً پس از مرگ پدرش کنترل کشور را به دست گرفت.
لوئیز چند سالی بیشتر در قدرت نبود؛ چرا که بر اثر حملهٔ قلبی از دنیا رفت. از او به عنوان فردی میانهرو یاد میشود. پس از او یک رئیسجمهور دست نشانده به نام «رن شیک» به قدرت رسید. آناستاسیو سوموزا دبایلا که مسئولیت گارد ملی را به عهده داشت، کنترل کشور را به دست گرفت. او پس از شریک رسماً عهدهدار سمت ریاست جمهوری کشور شد. در ۱۹۶۱ یک دانشجوی جوان به نام «کارلوس فونسکا» به شخصیت تاریخی ساندینو روی آورد و «جبههٔ آزادیبخش ملی ساندینیستا» (FSLN) را تشکیل داد. FSLN در سراسر دههٔ ۶۰قرن ۱۹ به عنوان یک حزب کوچک فعالیت میکرد، اما نفرت شدید سوموزا از FSLN و برخورد شدید و افراطی او با کسانی که مظنون به حمایت و هواداری از ساندینیستا بودند، موجب شد این تفکر در میان بسیاری از مردم عامه شکل گیرد که ساندینیستاها بسیار قویتر از آنی بودند که تصور میشدند.
برخی از مورخان زمینلرزه سال ۱۹۷۲ را که ماناگوآ را ویران کرد، به عنوان «آخرین میخی که بر تابوت» سوموزا زده شد، تلقی میکنند. حدود ۹۰٪ شهر ویران شد و فساد بیشرمانهٔ سوموزا، بیکفایتی در کنترل کمکرسانی (که باعث شد «روبرتو کلمنته» ستارهٔ دزدان دریایی پطرزبورگ در تاریخ ۳۱ دسامبر ۱۹۷۲ شخصاً به ماناگوآ سفر کند- پروازی که با مرگ غمانگیزی پایان یافت» و امتناع او از بازسازی ماناگوآ باعث شد نیکاراگوئهایهای جوان ناخشنود متعلق به دستههای ساندینیستاها که دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتند، سیل آسا به مخالفت با او پرداختند.
سوموزا صنایع اصلی بازسازی کشور را به انحصار خود درآورده بود و اجازه نمیداد که دیگر اعضای عالیرتبه از سود ناشی از افزایش فعالیت اقتصادی سهمی ببرند. این موضوع نیز به نوبه خود موجب ضعیف تر شدن سوموزا شد؛ چرا که حتی نخبگان اقتصادی نیز دیگر میلی به حمایت و پشتیبانی از او نداشتند. در ۱۹۷۶ یک نوع کتان مصنوعی، که یکی از ستونهای اقتصادی نیکاراگوئه در آن عصر محسوب میشد، به بازار عرضه شد. این مسئله باعث کاهش قیمت کتان گردید و کشور از لحاظ اقتصادی دچار مشکل بزرگی شد.
این مشکلات اقتصادی ساندینیستاها را در مبارزاتشان بر ضد سوموزا به پیش راند و در نتیجه باعث آن شد که بسیاری از نیکاراگوئهایهای متعلق به طبقات متوسط و بالای جامعه به این باور برسند که ساندینیستاها تنها امید باقیمانده آنها برای رها ساختن کشور از رژیم ظلم پیشه سوموزا میباشد. به باور عموم، ترور پدرو خواکیم چامورو، سردبیر مهمترین روزنامهٔ نیکاراگوئه و یکی از مخالفان سر سخت سوموزا، در ژانویهٔ ۱۹۷۸، جرقه و عامل محرکی بودهاست که باعث نارضایتی عمومی از سوموزا شد. در آن زمکان چنین تصور میشد که عاملین این قتل اعضای گارد ملی بودهاند.
ساندینیستاها، که از حمایت مردمی، اصحاب کلیسای کاتولیک و دولتهای منطقهای و بینالمللی برخوردار بودند، در ژوئیهٔ ۱۹۷۹ قدرت را به دست آوردند. سوموزا کشور را ترک کرد و اعضای گارد ملی او سرانجام سر از پاراگوئه درآوردند و او در سپتامبر ۱۹۸۰ در آنجا توسط اعضای حزب انقلابی کارگران آرژانتین ترور شد. اصلیترین برنامههای جامع ساندینیستاها شامل «نهضت سوادآموزی ملی» گسترده «اوت- مارس ۱۹۸۰» و اصلاحات اساسی در حوزهٔ کشاورزی بود که باعث شد زمینها و مزارع به دست کشاورزانی بیفتد که در گذشته اغلب صاحب هیچ زمین و مزرعهای نبودهاند.
جیمی کارتر، رئیسجمهور ایالات متحده که از یک سال پیش کمک به سوموزا را متوقف کرده بود، در بدو امر اقدام به اعطای کمک به دولت نوپا در نیکاراگوئه کرد، اما هر چه از دوران ریاست جمهوری کارتر میگذشت از میزان کمک ایالات متحده به نیکاراگوئه کاسته میشد و در نهایت در زمان ریاستجمهوری «رونالد ریگان» به سبب کشف مدارکی دال بر حمایت ساندینیستا از شورشیان «FMLN» در کشور ال سالوادور این کمک بهطور کامل قطع شد. قبل از انصراف ایالات متحده از کمک به نیکاراگوئه، یکی از رجال سیاسی «FMLN» به نام «بایاردو آرشه» گفته بود که: «نیکاراگوئه تنها کشوری است که سوسیالیسم خود را با دلارهای امپریالیسم بنا کردهاست».
ساندینیستاها پس از استراحت و فراغت بال کوتاهی با جنگ داخلی فزاینده و تضعیفکنندهای مواجه شدند که توسط چریکهای کنترا، شورشیان نماینده، رونالد ریگان، رئیسجمهور ایالات متحده، توطئهریزی شده بود. ایالات متحده مخالفان را آموزش میداد و آنها را تأمین مالی میکرد تا بر ضد ساندینیستاها بجنگند و علاوه بر آن انتقادات گستردهای در نقاط زیادی از ایالات متحده، از جمله کنگرهٔ ملی، بر ضد ساندینیستاها به راه میانداختند. وقتی کنگره ملی ایالات متحده تصمیم گرفت کمک به مخالفان را قطع کند، یکی از نزدیکان ریگان، به نام کلنل اولیور نورث، طرحی را دسیسه چینی کرد تا از طریق فروش مخفیانه سلاح به ایران مخالفان دولت حاکم نیکاراگوئه را تأمین مالی کند که در نهایت منجر به رسوایی ‹‹ایران کنترا›› شد.
دانیل اورتگا، با اکثریت آرا در سال ۱۹۸۴ به عنوان رئیسجمهور نیکاراگوئه انتخاب شد، اما سالهای جنگ و درگیری تأثیرات نامطلوب بیسابقهای بر اقتصاد نیکاراگوئه گذارده بود و خانوادههای بسیاری را در وضعیت بسیار دشواری قرار داده بود. اگرچه سازمانهای غیردولتی غربی که در زمان انتخابات اجازه ورود به نیکاراگوئه را یافته بودند، انتخابات را منصفانه و عادلانه توصیف کردند، با این حال، اورتگا و FSLN با بیان اینکه: ‹‹ هیچ خطری از جانب میانهروها متوجه آنها نیست و میانهروها تصویر درستی از کشور برای دنیای خارج محسوب میشوند››.
نیکاراگوئه در سال ۱۹۸۶ در یک دعوی قانونی تاریخی بر ضد ایالات متحده در ‹‹دادگاه عدل بینالمللی›› پیروز بیرون آمدند (مراجعه شود به بخش ‹‹نیکاراگوئه در برابر ایالات متحده››) و ایالات متحده محکوم به پرداخت ۱۲میلیارد دلار به عنوان غرامت به سبب برهم زدن استقلال نیکاراگوئه از طریق مداخله در حمله بر ضد آن دولت محکوم شد. ایالات متحده از پذیرش رای دادگاه سر باز زد و مدعی شد که دخالتی در امور مربوط به استقلال نیکاراگوئه نداشتهاست؛ بنابراین، دولت ایالات متحده حتی علیرغم قطع نامه مجمع عمومی سازمان ملل، از پرداخت غرامت به نیکاراگوئه امتناع ورزید.
www.JADVALKATIBEH.com ............................................ Instageram: Magazine.Katibeh ................................. YouTube: Katibeh Magazine