راهنما
1401/02/08
همان اومانیسم یا جهان بینی فلسفی و اخلاقی است

مکتب انسان گرایی یا اومانیسم

اومانیستیک، اومانیسم و اومانیست در علوم روانشناختی به رویکردی مربوط می‌شود که تمامیت فرد را مورد بررسی قرار داده و در هر شخص نیز منحصر به فرد می‌باشد.

اساساً این اصطلاحات، روشی یکسان را در روانشناسی مطرح می‌کنند. رویکرد انسان گرایی در روانشناسی به عنوان طغیانی علیه آنچه که برخی از روانشناسان از آن به عنوان محدودیت‌های موجود در روانشناسی رفتارگرایانه و سایکودینامیک یاد می‌کردند رشد و توسعه یافت. بنابراین رویکرد انسان گرایانه در روانشناسی اغلب به عنوان مکتب سوم پس از روانکاوی و رفتارگرایی نام گرفته است (Maslow, ۱۹۶۸).

مکتب انسان‌گرایی، فرض‌های دیدگاه رفتارگرایانه که توصیفاتی قطعی‌نگر دارند را رد می‌کند و در مقابل بر تقویت رفتار محرک-پاسخ متمرکز شده و به شدت وابسته به تحقیقات حیوانی است. روانشناسی انسان‌گرایانه همچنین رویکرد سایکودینامیک را رد می‌کند، زیرا آن نیز در خصوص ضمیرناخودآگاه مبهم و نیروهای غریزی قطعی‌نگر عمل می‌کند. رفتارگرایی و روانکاوی در نگاه روانشناسان مکتب انسان‌گرایی، غیر انسانی در نظر گرفته می‌شوند.

روانشناسی انسان‌گرایانه نفوذ خود را در دهه ۱۹۷۰ و دهه ۱۹۸۰ گسترش داد. تاثیر آن را می‌توان در سه حوزه‌ی مهم درک نمود:

۱) ارائه‌ی مجموعه‌ای از ارزش‌های جدید برای درک طبیعت بشر و شرایط انسانی.

۲) ارائه‌ی افق گسترده‌ای از روش‌های تحقیق در مطالعه‌ی رفتار انسان.

۳) ارائه‌ی طیف گسترده‌ای از روش‌های موثرتر در عمل حرفه‌ا‌ی روان درمانی.

  • فرضیه‌های بنیادین در رویکرد روانشناسی انسانگرایی

روانشناسی انسان گرایانه با پیش‌فرض‌های وجودی در خصوص اینکه افراد دارای آزادی اراده‌ می‌باشند، آغاز می‌گردد:

عاملیت شخصی، اصطلاحی انسان‌گرایانه به‌منظور عمل با اراده‌ای آزاد می‌باشد. عاملیت شخصی به انتخاب‌هایی که ما در زندگی انجام می‌دهیم، مسیرهایی که ما می‌رویم و همچنین پیامدهای آنها اشاره می‌کند.

مردم اساساً خوب هستند و یک نیاز ذاتی برای بهتر کردن خود و جهان را در وجودشان دارند.

رویکرد انسان‌گرایانه بر ارزش فردی شخص، مرکزیت ارزش‌های انسانی، خلاقیت و ماهیت فعال انسان تأکید می‌کند.

این یک رویکرد خوش‌بینانه است و بر توانایی بشر نجیب و اصیل برای غلبه بر سختی، درد و ناامیدی متمرکز است.

مردم انگیزه‌ی خودشکوفایی دارند:

خودشکوفایی به رشد روانی، تکمیل وظایف و رضایت در زندگی اشاره دارد. راجرز و مازلو رشد شخصی و انجام و تکمیل وظایف در زندگی را به عنوان یک انگیزه‌ی اساسی در انسان در نظر داشتند. این امر بدان معنی است که هر فرد به طرق مختلف از لحاظ روانشناسی رشد کرده و به طور مداوم خود را تقویت می‌کند. با این حال، راجرز و مازلو هر دو، روش‌های مختلفی را در مورد چگونگی به دست آوردن خودشکوفایی ارائه می‌دهند.

تجربیات ذهنی و آگاهانه‌ی فردی بسیار مهم هستند:

روانشناسان انسانگرا استدلال می کنند که واقعیت عینی، کمتر از ادراک و درک ذهنی فرد از جهان اهمیت دارد. گاهی اوقات رویکرد انسان گرایی پدیده شناختی نیز نامیده می‌شود. این امر بدان معنی است که شخصیت از دیدگاه تجربه‌ی ذهنی فرد مورد مطالعه قرار می گیرد.

برای راجرز، تمرکز روانشناسی بر روی رفتار (اسکینر)، ناخودآگاه (فروید)، تفکر (وونت) و یا مغز انسان ملاک نیست، بلکه موضوع مهم این است که افراد چگونه درک می‌کنند و تفسیر خود از وقایع را بیان می‌دارند. این نظرات راجرز دارای اهمیت می‌باشند، زیرا او روانشناسی را به سوی مطالعه‌ی خویشتن هدایت می‌کند.

  • انسان گرایی روش‌شناسی علمی را رد می‌کند:

راجرز و مازلو، بهای اندکی برای روانشناسی علمی، بخصوص استفاده از روانشناسی آزمایشگاهی به‌منظور بررسی رفتار انسان و حیوانات قائل شده‌اند. انسان گرایی، روش‌شناسی علمی مانند آزمایشات را رد کرده و معمولاً از روش‌های تحقیق کیفی استفاده می‌کند.

به عنوان مثال، استفاده از دفترچه‌ی ثبت خاطرات روزانه، پرسشنامه‌های باز و بدون محدودیت و همچنین مصاحبه‌های و مشاهدات غیر‌ساختارمند از شیوه‌های کاربردی در روانشناسی انسان‌گرایانه است. تحقیق کیفی به‌منظور مطالعات در سطح فردی و همچنین به طور عمیق برای فهم و کشف راه‌هایی که افراد از طریق آن فکر یا احساس می‌کنند، مفید است (مثلاً مطالعات موردی). راه رسیدن به درک حقیقی دیگران؛ نشستن و صحبت کردن با آنها، به اشتراک گذاشتن تجربیات و گشودن دریچه‌ی احساسات خود به سوی آنها است.

  • انسان گرایی روانشناسی مقایسه‌ای (مطالعه حیوانات) را رد می‌کند

زیرا معتقد است که این مطالعه چیزی درباره ویژگی‌های منحصر به فرد انسان‌ها به ما نمی‌گوید:

از دیدگاه انسان گرایی، انسان‌ها اساساً با سایر حیوانات متفاوت هستند و این امر عمدتاً به این خاطر است که انسان‌ها دارای یک هستی آگاهانه می‌باشند که قادر به تفکر

بوده و دارای شعور و زبان است. برای روانشناسان انسان‌گرا، انجام تحقیقات بر روی حیواناتی از قبیل موش‌ها، کبوترها و یا میمون‌ها ارزش کمی دارند.

آنها معتقد هستند که تحقیقات در مورد چنین حیواناتی، چیزهای بسیار اندکی در خصوص اندیشه، رفتار و تجربه‌ی انسانی را به ما ارائه می‌دهد.

  • تاریخچه روانشناسی انسان‌گرایانه

مازلو (۱۹۴۳) یک تئوری سلسله مراتبی در خصوص انگیزه‌ی انسان را پدید آورد.

کارل راجرز (۱۹۴۶) جنبه‌های قابل توجهی از درمان مبتنی بر محرک را منتشر ساخت (همچنین به نام «درمان فردمدار» نیز شناخته می‌شود).

در سالهای ۱۹۵۷ و ۱۹۵۸، با دعوت آبراهام مازلو و کلارک موستاکاس، دو جلسه در دیترویت در میان روانشناسانی که علاقه‌مند به تشکیل یک انجمن حرفه‌ای مختص به دیدگاهی معنی‌دارتر و انسانی‌تر بودند، برگزار شد.

در سال ۱۹۶۲ و با حمایت دانشگاه برندیز، این جنبش به طور رسمی با عنوان انجمن روانشناسی انسان‌گرا کار خود را آغاز کرد.

اولین شماره از نشریه روانشناسی انسان‌گرایانه در بهار سال ۱۹۶۱ انتشار یافت.

کلارک هال (۱۹۴۳) کتاب «اصول رفتار» را منتشر کرد.

بی.اف. اسکینر (۱۹۴۸) کتاب والدن ۲ را منتشر کرد، که در آن او یک جامعه‌ی اوتوپیایی را که بر اساس اصول رفتارگرایانه بود، توصیف نمود.

 

  • ارزیابی انتقادی نظریه انسان گرایی

رویکرد انسان‌گرایانه در مقایسه با سایر رویکردها، به نسبت کمی در زمنیه‌های موجود در روانشناختی مورد استفاده قرار گرفته است. بنابراین، مشارکت آن محدود به زمینه‌هایی مانند درمان، اختلال، انگیزه و شخصیت بوده است.

یک دلیل محتمل در خصوص عدم تأثیر رویکرد انسان‌گرایانه بر روی روانشناسی آکادمیک می‌تواند مربوط به این حقیقت باشد که انسان‌گرایی به صورت ارادی و تعمدی یک رویکرد غیر‌علمی را برای مطالعه‌ی انسان‌ها اتخاذ می‌کند.

روانشناسان انسان‌گرا رویکرد دقیق علمی برای روانشناسی را به دلیل غیر‌انسانی دانستن آن رد می‌کنند و معتقد هستند که این رویکرد نمی‌تواند به طور تمام و کمال تجربه‌ی آگاهانه را به دست آورد. در بسیاری از موارد، رد روانشناسی علمی در دهه‌های ۱۹۵۰، ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، واکنشی به تسلط رویکرد رفتارگرایانه در روانشناسی آمریکای شمالی بود. به عنوان مثال، باور آنها به به آزادی اراده، مخالفت مستقیم با قوانین قطعی‌نگر علمی است.

همچنین زمینه‌هایی که توسط انسان گرایی مورد بررسی قرار می‌گیرند، از قبیل آگاهی و احساسات، برای مطالعه‌ی علمی بسیار دشوارست. نتیجه محدودیت‌های علمی این چنینی بدین معنی است که کمبود شواهد تجربی برای حمایت از نظریه‌های کلیدی این رویکرد وجود دارد.

با این حال، این امر که انسان گرایی می‌تواند بینش بهتری به رفتار فردی را از طریق استفاده از روش‌های کیفی مانند مصاحبه‌های غیر‌ساختارمند به‌دست آورد، همانند یک تلنگر محسوب شود. این رویکرد همچنین در مقایسه با موضع ساده‌سازی و احاله‌ای علم، به ارائه‌ی دیدی کلی‌تر از رفتار انسان کمک نموده‌است.

 

 

www.JADVALKATIBEH.com ............................................. Instageram: Magazine.Katibeh ................................................. YouTube: Katibeh Magazine

ما را در شبکه های اجتماعی زیر دنبال کنید!
magazine.katibeh
Katibeh_Magazine
Katibeh.Magazine
Katibeh Magazine
به اشتراک گذاری
برو به جدول