سربداران نام جنبشی ایرانیتبار از در سده هشتم خورشیدی بود.
پس از یکصد و بیست سال چیرگی مغولها بر ایران و بسیاری از مناطق آسیا، جنبشی مردمی در باشتین و سبزوار خراسان علیه ستم و تعدی فرمانروایان مغول و عاملان آنان با شعار «سر به دار میدهیم تن به ذلت نمیدهیم» ایجاد شد. تلاش و پیگیری رهبران این قیام، منجر به تشکیل حکومت مستقل ملی و شیعه مذهب ایرانی در خراسان شد. مهمترین ویژگیهای این حکومت تنفر و انزجار از عناصر مغولی و تثبیت ایدئولوژی تشیع دوازده امامی بود.
در فاصله بین سالهای ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ میلادی بخش شرقی خراسان (ناحیه هرات) در تصرف ملوک هرات از سلاله کرتیان بود و از سال ۱۳۱۸ میلادی (۷۱۸ هجری) امتیازات مهمی بدست آورده بود. دیگر بخشهای خراسان (نواحی نیشابور و مرو و بلخ) همچنان توسط ایلخانان در خراسان اداره میشد. وضع اقتصادی خراسان سخت وخیم بود و بسیاری از نواحی آن بر اثر تهاجم و غارت شاهزاده یساور جغتایی که چند تن از امیران محلی نیز به وی پیوسته بودند ویران گشته بود. (۱۳۱۷–۱۳۱۶ میلادی ،۷۱۷–۷۱۶ هجری).
ایلخان ابوسعید بهادرخان امیر شیخعلی را به حکومت خراسان برگزید و خواجه علاءالدین محمد هندو صاحب دیوان محلی را به وزارت وی معین کرد. اقدامات هندوی وزیر نتایج نیک به بار آورد ولی اقدامات وی کافی نبود و از ستمگریهای بزرگان صحرانشین مغول و ترک به رعایا ممانعت نکرد. اعیان مغول و ترک در خراسان بسیار مقتدر بودند. به ویژه امیران طایفه اویغور و طایفه مغولی اویرات نفوذ فراوان داشتند.
نیرومندترین سران ملکالطوایف خراسان عبارت بودند از:
• امیر شیخعلی جانشین ایلخان که فرزند امیرعلی قوشچی بود.
• رئیس طایفه اویرات، امیر ارغونشاه از قبیله جانیقربانی که نواحی نیشابور و طوس و مشهد و ابیوردو غیره را به تصرف خویش درآورده بود.
• امیر عبدالله مولایی صاحب قهستان؛
• امیرمحمود اسفراینی صاحب اسفراین؛
• امیر محمد توکل که او نیز از طایفه جانی قربانی بود.
این فئودالهای بزرگ هریک دارای دستههای نیرومند لشکری بودند و خود را تقریباً مستقل و مجزا از حکومت مرکزی میدانستند. پس از مرگ ایلخان ابوسعید جنگ داخلی بین خانها و امیران فئودالشدت یافت و خودسری و ستمگری آنان افزون گشت، سرانجام امیران خراسان در آغاز سال ۷۳۷هجری (بهار سال ۱۳۳۶ میلادی) طوغای تیمورخان را به ایلخانی برگزیدند.
در آخرین سالهای حکومت ایلخان ابوسعید نارضایتی مردم روستا و شهر در خراسان به حد اعلا رسیده بود و هم در آن زمان واعظی پدید آمد که کوشید تا نهضت ناراضیان را سامان دهد و از لحاظ فکری رهبری کند. واعظ مزبور یکی از شیوخ صوفیه و از مردم مازندران بود به نام شیخ خلیفه.
تأسیس و نخستین گامهای دولت سربداران در خراسان
سربداران جوین و اسفراین و جاجرم و بیارجمند را مسخر کردند. عبدالرزاق نیز خود را امیر نامید و بر مسند حکومت تکیه زد خطبه و سکه به نام خویش فرمود.
در سال ۷۳۸ هجری در پی نزاع پیش آمده بین عبدالرزاق و برادرش وجیهالدین مسعود، عبدالرزاق بهقتل رسید. امیران خراسان که ارغونشاه جانیقربانی در راس ایشان قرار داشت اجلاس کردند و قرار گذاشتند تا سه سپاه در روز و ساعت معین به هنگام نیمروز به یکدیگر پیوسته سپس یکجا به لشکریان سربدار بزنند. سربداران به رهبری وجیهالدین مسعود هر یک را جداگانه تارومار کرده غنیمت فراوان بهدست آوردند. امیر ارغونشاه بیهوده کوشید تا وحشت و هراس به سپاهیان راه نیابد و در آخر خود نیز گریخت و سربداران سربلند وارد نیشابور گشتند و وجیهالدین مسعود خود را سلطان خواند (این روز را روز پیروزی ایرانیان بر ترکان یعنی صحرانشینان مغول و ترک میشمارند).
امیر ارغونشاه به ساحل اترک فرار کرد و فرزندش محمدبک در واحههای دامنه شمالی کوههای کوپت داغ متواری شد و نیشابور، سرخس، زاوه، طوس و جام بهدست سربداران افتاد و حدود قلمرو آنان از مغرب به دامغان و از مشرق به جام و از شمال به خبوشان و از جنوب به ترشیز رسید.
امیر وجیهالدین مسعود برای جلب توجه روستائیان ۱۲۰۰۰ نفر از ایشان را وارد دستجات لشکری کرد و مستمری دائم و علوفه داد.