زن با مرد توی خیلی ویژگی های ظاهری فرق داره و متمایز هستن (البته باید گفت ۱۰۰ درصد فرق داره دیگه 😊، فرق نداشت که همون مرد می شد 😅) و این ویژگی های خاص همیشه توی داستان ها و روایت های مختلف از زن ها بولد (Bold) شدن. مثلا صورت بی مو (ریش و سبیل یعنی)، اندام ظریف تر و البته «گیس» های بلند و لطیف 😊

از قدیم الایام تا حالا اشاره های زیادی به مو و گیس های زنان شده و جزو ویژگی های خفن زنا حسابش می کردن (بماند که الان یسری از مردا هستن که موهاشون از زنا هم بلند تر و لطیف تره تازه اکستنشن مژه هم فکر کنم میرن داداچا)

اینهمه از گیس و گیس کشی گفتیم فکر کنم یاد یکی از شخصیت های معروف کارتونی دوران بچگیمون افتاید؛ گیسو کمند که اسمش راپونزل بود! عجب موهایی داشت خداوکیلی، از بالای برج آویزون می کرد که نامادریشو بکشه بالا!

کارتون گیسو کمند چند قسمت داشت که معروف ترینش همون قسمت اولشه و داستانش از این قراره:

شاه و ملکه یه بچه میارن که موهای جادویی داره و اگه شونه کننش و شعر بخونن فعال میشه! حالا توی اون شهر یه جادوگر قرار داره که کم کم بنده خدا داره وارد دوران کهنسالی میشه ولی از اونجایی که واسه خانوما سن خیلی مهمه و دوست دارن همیشه جوون به نظر بیان، این جادوگر نامرد هم تصمیم می گیره بره و راپونزل رو بدزده.

خب شاید سوال پیش بیاد که دزدین راپونزل چه ربطی به سنش داره؟ ربطش اینه که اونو دزدید تا هر سری واسه موهاش شعر بخونه و با جادوی موهاش خودش رو جوون کنه! راپونزل بیچاره دزدیده میشه و توی یکی از قلعه های خارج شهر زندانیش می کنه.

گیسو کمد داستان ما کل عمرش رو همونجا می گذرونه و نامادریش هیچوقت بهش اجازه نمی ده پاشو از قلعه بیرون بذاره. داستان میره جلو که سر و کله یه پسره پیدا می شه (ادامه نمی دم چون نقش دوست پسر راپونزل رو پیدا می کنه و این کارا جاش اینجا نیست، بی ادبا!)

میره و میرههههه تا می رسه به جایی که راپونزل می فهمه دختر شاه هستش و این ۲ تا باهم جلوی نامادریش قد علم می کنن. آها، یه نکته ای که یادم رفت بگم! اگه یه تیکه از موهاش راپونزل رو ببرن، اون تیکه قهوه میشد (خخخ) و خاصیت جادوییش از بین می رفت. دوست پسر راپونزل ( ببخشید دوست معمولیش ) از این مسئله خبر دار می شه و برای اینکه نامادریه رو بکشه کل موهای گیسو کمند رو میبره (ایجا جایی بود که ۹۰ درصد دخترا به گریه افتادن که چرا همچین موهای بلندی رو برید نامرد)

موهاشو که میبره نامادریه میفته میمیره (خیلی یهویی گفتم، می دونم) و میرن و صیغه میخونن و ازدواج می کنن و طبق روال همیشگی داستان ها تا آخر با هم در خوبی و خوشی زندگی می کنن؛ قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید 😂